Comments on: واگویه‌ها (۳) http://www.signal2noise.ir/?p=92 S  I  G  N  A  L     T  O    N   O  I  S  E Sun, 13 Oct 2013 04:06:14 +0000 http://wordpress.org/?v=2 by: مون http://www.signal2noise.ir/?p=92#comment-1962 Thu, 01 Jan 1970 03:30:00 +0000 http://www.signal2noise.ir/?p=92#comment-1962 خیلی این حس شما رو می فهمم به خصوص که یکی از نزدیکانم قصد رفتن داره به قول مصطفا آدم نمی دونه خوشحال باید باشه یا ناراحت . اما چیزی که برای من خیلی ناراحت کننده است اینه که این رفتن ها گاهی یه جور فرار کردنه و دلم از اینکه کسی از زادگاهش فراری بشه می گیره . اینکه فکر کنی که غربت با تمام دلتنگی هاش مهربون تره ... خیلی این حس شما رو می فهمم به خصوص که یکی از نزدیکانم قصد رفتن داره به قول مصطفا آدم نمی دونه خوشحال باید باشه یا ناراحت . اما چیزی که برای من خیلی ناراحت کننده است اینه که این رفتن ها گاهی یه جور فرار کردنه و دلم از اینکه کسی از زادگاهش فراری بشه می گیره . اینکه فکر کنی که غربت با تمام دلتنگی هاش مهربون تره …

]]>
by: مصطفا http://www.signal2noise.ir/?p=92#comment-1960 Thu, 01 Jan 1970 03:30:00 +0000 http://www.signal2noise.ir/?p=92#comment-1960 دوره‌هایی هست، در تاریخ، که یک جامعه را «بدبختی می‌گیرد». ماهیت و معنای درست‌ش را نمی‌دانم، اما مثال‌هاش تو کتاب‌های مقدس و بعضی از آثار مهم ادبیات زیاد است. شک ندارم که ما الآن داریم تو یک همچین جامعه‌ای زنده‌گی می‌کنیم، و این هم بخشی از همان بدبختی است. عجیب‌ش این جا است که آدم نمی‌داند از رفتن خودش یا دوستان‌ش خوش‌حال باید باشد یا ناراحت. دوره‌هایی هست، در تاریخ، که یک جامعه را «بدبختی می‌گیرد». ماهیت و معنای درست‌ش را نمی‌دانم، اما مثال‌هاش تو کتاب‌های مقدس و بعضی از آثار مهم ادبیات زیاد است. شک ندارم که ما الآن داریم تو یک همچین جامعه‌ای زنده‌گی می‌کنیم، و این هم بخشی از همان بدبختی است.

عجیب‌ش این جا است که آدم نمی‌داند از رفتن خودش یا دوستان‌ش خوش‌حال باید باشد یا ناراحت.

]]>