استادان و شاگردان (۱)
تقریباً همهٔ تمرینهای کتاب را حل کرده بود؛ همه جور تمرینی بود؛ از آسان آسان تا خیلی مشکل. گاهی از تکرار شدن یک روش برای حل تعداد زیادی مساله خسته میشده و گاهی هم از سه چهار روز فکر کردن روی یک مساله. نتیجه شده بود ۱۰۰ صفحه کاغذ کلاسور پشت و رو پر از راه حل و نمودار و اثبات، شاید چیزی بیش از ۱۰۰۰ مسالهٔ حلشده.
مسائل را بُرده بود که از استاد محترم اشکالی بپرسد و استاد که حل اینهمه مساله را دیده بود با تعجب گفته بود : «مگه بیکاری!». در پاسخ چه میتوانست بگوید بجز اینکه سری کج کند و دیگر تنها به اندازهای که لازم است تمرین حل کند؛ نه کمتر و نه بیشتر.