حالا مردهاید…
سه شنبه, آبان ۷م, ۱۳۸۷[کرت کوبین و ویلیام باروز در خانهٔ باروز در کانزاس، حق تکثیر: بازماندگان کوبین]
[کرت کوبین و ویلیام باروز در خانهٔ باروز در کانزاس، حق تکثیر: بازماندگان کوبین]
از هزاران کیلومتر دورتر صدایش را پای تلفن گوش میدهم. ده، بیست دقیقهای حرف میزنیم و از حال و احوالم میپرسد و من هم. بعد وقتی میخواهد خداحافظی کند، یادآوری میکند که «ما هنوز با هم یک صحبت طولانی داریم». از آن روز بارها فکر کردهام به این حرفش و هر بار با خودم گفتهام […]
صداهای پشتِ تلفن راهِ دور گاهی خندهدارند، باید مکانیزم معمول حرف زدن پای تلفن را در ذهنت متوقف کنی و مثل الگوریتمهای انتقال داده روی خطهای تکمسیره (یا چرا راه دور برویم؛ مثل بیسیم یا واکیتاکی)، صبر کنی تا حرف طرف تمام شود و بعد شروع کنی به حرف زدن. یک خوبیاش این است که […]