سیگنال به نویز S  I  G  N  A  L     T  O    N   O  I  S  E 2011-06-05T11:08:48Z Copyright 2011 WordPress شروین <![CDATA[واگویه‌ها (۲۵)]]> http://www.signal2noise.ir/?p=179 2011-06-05T10:36:34Z 2011-06-05T10:36:34Z زندگی نوشتن بیم نابودی می‌رود آن یک مثقال تسلط به زبان مادری را که مایهٔ مباهات پنداشته می‌شد. این جملهٔ پیشین خودش نشانه‌ای است. پیدا کنید غلط‌های انشایی را. مباد که املایی یافت شود که گر چنان باشد، درِ این حُجرهٔ خاک‌آلود گِل باید گرفت.

]]>
شروین <![CDATA[واگویه‌ها (۲۴)]]> http://www.signal2noise.ir/?p=178 2010-01-25T20:39:44Z 2010-01-25T20:39:44Z متفرقه دیشب بین خواب و بیداری، خودم را می‌دیدم که دارم بند کفش‌های کتانی‌اش را می‌بندم.

]]>
شروین <![CDATA[چشمِ خیابان]]> http://www.signal2noise.ir/?p=177 2010-01-16T14:36:17Z 2010-01-16T14:36:17Z هنر

بهمن جلالی
۱۳۸۸ - ۱۳۲۳

[عکس: بهمن جلالی،‌ خیابان انقلاب، تهران، ۱۹۷۹، کپی‌رایت بهمن جلالی ۲۰۰۷]
همچنین نک.: ۱، ۲، ۳، جایزه عکاسی اسپکترم، بنیاد نیدرزاکسن.
]]>
شروین <![CDATA[تکه‌تکه‌ها…]]> http://www.signal2noise.ir/?p=176 2010-01-11T22:50:53Z 2010-01-11T22:50:53Z موسیقی

«حالا می‌بینم که همه‌چیز پیش چشمانم تکه‌تکه می‌شود و فرومی‌ریزد.»

ایان کرتیس
۱۹۸۰-۱۹۵۶

پ.ن.: نک. «عشق پاره‌پاره‌مان خواهد کرد»

[تصویر: سام ریلی در فیلم «کنترل»، عکس از دین راجرز، حقوق متعلق به واین‌استاین کامپنی]

]]>
شروین <![CDATA[عادت]]> http://www.signal2noise.ir/?p=174 2009-12-09T23:15:02Z 2009-12-09T23:15:02Z متفرقه چند وقت پیش، یک شب که به طاقت رسیده بودم و هیچ کاری اعصابم را آرام نمی‌کرد؛ تصمیم گرفتم به دوست عزیزی که در ایران است (و اتفاقاً هیچوقت دست‌خط فارسی‌ام را ندیده است) نامه بنویسم. نوشتن با خودکار روی کاغذ، به خط و زبانی که بیش از ۲۰ سال به آن نوشته‌ام، به ناگاه عجیب‌ترین کار به نظر می‌رسید. دو یادداشت قبل از این از «بالا و پایین شدن اولویت‌های زندگی» گفتم. حالا…گندش بزنند اگر قرار باشد آدم یادش برود به خط و زبان خودش راحت و آسوده بنویسد.

پ.ن. - به خانه جدید سرمه سرزده‌اید دیگر؟

]]>
شروین <![CDATA[لِتیشیا…]]> http://www.signal2noise.ir/?p=173 2009-12-09T22:48:50Z 2009-12-09T22:48:50Z متفرقه زیباست. می‌پرسم «اسمت یعنی چه؟». می‌گوید «کسی که بی‌دلیل شاد است» و نگاه می‌کند به کسی که زمانی نه خیلی دور عزیزش بوده و حالا جواب سلامش را هم نمی‌دهد. شادی‌اش که محو می‌شود،‌ اندوه انسان بودن از وجودش می‌تراود…رایحه‌ای دوست‌داشتنی است.

]]>
شروین <![CDATA[در مذمت بی‌حسّی؟]]> http://www.signal2noise.ir/?p=172 2009-12-09T22:35:27Z 2009-12-09T22:35:27Z متفرقه یادت هست اصولاً؟ زمانی اشک‌ها می‌ریختی به منوال «سیل اشک» و «ره‌زدن خواب». یادت که می‌آید؟ چه مانده از آن همه نظم و نثر و سجع پراحساس؟ همه آن احساسات فوران‌کننده ویرانگر؟

لطفاً روراست باش و بگو چه مانده از همه این‌ها، بجز زهرخندی که می‌نشیند گوشه لبت، هر بار که در وانفسای کارزار ناامنی‌های درونی‌‌ات، خسته‌تر از بار قبل، تکه‌ای از وجودت را پیش کسی جا می‌گذاری و حتّی جرأت نمی‌کنی پشت سرت را نگاه کنی؟

]]>
شروین <![CDATA[غریو و قلعه]]> http://www.signal2noise.ir/?p=171 2009-12-07T20:32:32Z 2009-12-07T20:32:32Z متفرقه اول از همه من از همهٔ دوستانی که گاه‌گداری سر می‌زنند اینجا و می‌بینند خبری نیست واقعاً باید معذرت بخواهم. شما که غریبه نیستید؛ آدم گاهی اولویت‌های زندگی‌اش بالا و پایین می‌شوند یا برای مدتی طولانی، دل و دماغ نوشتن ندارد یا اگر هم داشته باشد حرفی برای گفتن نیست یا اگر چیزی دارد برای گفتن، اینقدر این دست و آن دست می‌کند، که به کل فراموش می‌شود آن حرف و حدیث. بگذریم…

رباعی‌ای دیدم از هوشنگ ابتهاج که واقعاً در شرایط کنونی ارزش نقل کردن دارد:

سحرخیزان به سرناها دمیدند        نگهبانان مشعل ها دویدند
غریو از قلـعهٔ ویـرانه برخاسـت        گرفتاران به آزادی رسیدند
]]>
شروین <![CDATA[…]]> http://www.signal2noise.ir/?p=170 2009-06-21T09:04:21Z 2009-06-21T09:04:21Z متفرقه کابوس این بود که ببینی خون فواره می‌کند روی آسفالت. دیروز دیدی. زندگی‌ات دیگر فقط مال خودت نیست بعد از این؛ بودنت تکه می‌شود بین لذائذ و دردهای روزمره و یادآوری حوض خون بر خط‌کشیِ چرکِ خیابان.

]]>
شروین <![CDATA[…]]> http://www.signal2noise.ir/?p=169 2009-06-20T02:12:36Z 2009-06-20T02:12:36Z متفرقه «باش تا فردا از تو چه سازد»

]]>