واگویه‌ها (۲۳)

به دلیل شرایطی بسیار خاص و ناعادلانه، به زودی کارم را از دست می‌دهم. با این که چُس‌مثقال بیشتر آلمانی نمی‌دانم، دارم دنبال کار می‌گردم. دو روز آخر هفته خودم را حبس کرده‌ام توی خانه به بطالت و افسردگی.

از اوضاع دنیا هم که بپرسید، باید بگویم که بهتر از این نمی‌شود! اخبار غزه که فروکش کرده، حالا سرزمین یتیم هزارتا پدر و مادر پیدا کرده است که تا حالا لال بوده‌اند. بعلاوه توی روزنامه می‌خوانم که در شهر کوچکی در بلژیک مردی به یک کودکستان حمله کرده و دو کودک زیر سه‌سال و یک مربی را با چاقو قصابی کرده است. واقعاً شما بگویید، هیچ دلیلی هست که وقتی صبح توی آینه نگاه می‌کنید، نیشتان حتی اندکی باز شود؟

لباس‌هایم را تن‌ام می‌کنم. کلاهم را تا بالای ابروها پایین می‌کشم…می‌ایستم و نگاه می‌کنم…«رگ‌هایم را پر می‌کنم از شِکر» و تمام خشمم را می‌ریزم توی پاهایم و می‌دوم…

پی‌نوشت اینکه یک ساعتی با تمام توان دویدم آن روز و دور از جان شما الان دارم تاوانش را پس می‌دهم با یک آنفولانزای اساسی که به گمانم از شرایط سوء‌استفاده کرد…بنابراین به آن شرایط بالا باید اضافه کنید که وقتی که آدم می‌خواهد خشمش را اینطوری خالی کند، باید حتماً به این قضیه فکر کند که آخرین باری که دویده است کی بوده…



۸ نظر دربارهٔ «واگویه‌ها (۲۳)» داده شده است.

  1. سمیرا چنین گفته است :

    چی شده گل پسر؟! امیدوارم مشکلت حل شه سریعتر

  2. مون چنین گفته است :

    زندگي مجموعه ي از دست دادن هاست . مي فهمم كه گاهي شرايط خيلي سخت مي شه ، به خصوص كه آدم حس كنه ناعادلانه در موردش رفتار شده و واقعن سخته در چنين لحظاتي آدم خودشو با آگاهي به چنين چيزهايي تسكين بده. اما بدونين كه خيلي دوست داشتم مي تونستم چيزي بگم كه دل گرم تون كنه يه كوچيك . غصه نخورين آقاي شروين عزيز ايشالا يه كار بهتري پيدا مي كنين حتمن .. يه كار خيلي بهتر..

  3. sormeh چنین گفته است :

    ناعادلانه بودن بدجوري سختش مي كند لابد … … … …

  4. جورش چنین گفته است :

    سلام، با نهایت تاسف و اینا ولی …آخ جون… داری می آی؟

  5. مصطفا چنین گفته است :

    ای بابا. چه قدر ناراحت شدم. اما امیدوارم تو پیدا کردن کار موفق باشی.

  6. شروین چنین گفته است :

    محبت دوستان را سپاسگزارم.

    به جورش: فکر کنم دور نباشه اصولا! :) بعدشم که تو هنوز بی‌خونه‌ای که؟ آقاتون هم که خونه‌شون رو تخته کرده…آخه این چه وضعیه…چه بساطیه…واقعاً کی پاسخگو هستش؟ ;)

  7. فرزاد چنین گفته است :

    شروین جون خبر رو شنیدم. خیلی متأسفم. حالا چطور شد؟ چه کار خواهی کرد؟

  8. رضا چنین گفته است :

    كار چطور شد بالاخره؟ رفتيد سر كار جديد؟

نظر دهید