سیگنال به نویز http://www.signal2noise.ir S  I  G  N  A  L     T  O    N   O  I  S  E Sun, 05 Jun 2011 11:08:48 +0000 http://backend.userland.com/rss092 en واگویه‌ها (۲۵) بیم نابودی می‌رود آن یک مثقال تسلط به زبان مادری را که مایهٔ مباهات پنداشته می‌شد. این جملهٔ پیشین خودش نشانه‌ای است. پیدا کنید غلط‌های انشایی را. مباد که املایی یافت شود که گر چنان باشد، درِ این حُجرهٔ خاک‌آلود گِل باید گرفت. http://www.signal2noise.ir/?p=179 واگویه‌ها (۲۴) دیشب بین خواب و بیداری، خودم را می‌دیدم که دارم بند کفش‌های کتانی‌اش را می‌بندم. http://www.signal2noise.ir/?p=178 چشمِ خیابان بهمن جلالی ۱۳۸۸ - ۱۳۲۳ [عکس: بهمن جلالی،‌ خیابان انقلاب، تهران، ۱۹۷۹، کپی‌رایت بهمن جلالی ۲۰۰۷] همچنین نک.: ۱، ۲، ۳، جایزه عکاسی اسپکترم، بنیاد نیدرزاکسن. http://www.signal2noise.ir/?p=177 تکه‌تکه‌ها… «حالا می‌بینم که همه‌چیز پیش چشمانم تکه‌تکه می‌شود و فرومی‌ریزد.» ایان کرتیس ۱۹۸۰-۱۹۵۶ پ.ن.: نک. «عشق پاره‌پاره‌مان خواهد کرد» [تصویر: سام ریلی در فیلم «کنترل»، عکس از دین راجرز، حقوق متعلق به واین‌استاین کامپنی] http://www.signal2noise.ir/?p=176 عادت چند وقت پیش، یک شب که به طاقت رسیده بودم و هیچ کاری اعصابم را آرام نمی‌کرد؛ تصمیم گرفتم به دوست عزیزی که در ایران است (و اتفاقاً هیچوقت دست‌خط فارسی‌ام را ندیده است) نامه بنویسم. نوشتن با خودکار روی کاغذ، به خط و زبانی که بیش از ۲۰ سال ... http://www.signal2noise.ir/?p=174 لِتیشیا… زیباست. می‌پرسم «اسمت یعنی چه؟». می‌گوید «کسی که بی‌دلیل شاد است» و نگاه می‌کند به کسی که زمانی نه خیلی دور عزیزش بوده و حالا جواب سلامش را هم نمی‌دهد. شادی‌اش که محو می‌شود،‌ اندوه انسان بودن از وجودش می‌تراود...رایحه‌ای دوست‌داشتنی است. http://www.signal2noise.ir/?p=173 در مذمت بی‌حسّی؟ یادت هست اصولاً؟ زمانی اشک‌ها می‌ریختی به منوال «سیل اشک» و «ره‌زدن خواب». یادت که می‌آید؟ چه مانده از آن همه نظم و نثر و سجع پراحساس؟ همه آن احساسات فوران‌کننده ویرانگر؟ لطفاً روراست باش و بگو چه مانده از همه این‌ها، بجز زهرخندی که می‌نشیند گوشه لبت، هر بار که ... http://www.signal2noise.ir/?p=172 غریو و قلعه اول از همه من از همهٔ دوستانی که گاه‌گداری سر می‌زنند اینجا و می‌بینند خبری نیست واقعاً باید معذرت بخواهم. شما که غریبه نیستید؛ آدم گاهی اولویت‌های زندگی‌اش بالا و پایین می‌شوند یا برای مدتی طولانی، دل و دماغ نوشتن ندارد یا اگر هم داشته باشد حرفی برای گفتن نیست ... http://www.signal2noise.ir/?p=171 کابوس این بود که ببینی خون فواره می‌کند روی آسفالت. دیروز دیدی. زندگی‌ات دیگر فقط مال خودت نیست بعد از این؛ بودنت تکه می‌شود بین لذائذ و دردهای روزمره و یادآوری حوض خون بر خط‌کشیِ چرکِ خیابان. http://www.signal2noise.ir/?p=170 «باش تا فردا از تو چه سازد» http://www.signal2noise.ir/?p=169