عادت

چند وقت پیش، یک شب که به طاقت رسیده بودم و هیچ کاری اعصابم را آرام نمی‌کرد؛ تصمیم گرفتم به دوست عزیزی که در ایران است (و اتفاقاً هیچوقت دست‌خط فارسی‌ام را ندیده است) نامه بنویسم. نوشتن با خودکار روی کاغذ، به خط و زبانی که بیش از ۲۰ سال به آن نوشته‌ام، به ناگاه عجیب‌ترین کار به نظر می‌رسید. دو یادداشت قبل از این از «بالا و پایین شدن اولویت‌های زندگی» گفتم. حالا…گندش بزنند اگر قرار باشد آدم یادش برود به خط و زبان خودش راحت و آسوده بنویسد.

پ.ن. - به خانه جدید سرمه سرزده‌اید دیگر؟



۵ نظر دربارهٔ «عادت» داده شده است.

  1. کوچه نادری چنین گفته است :

    یک زمانی خیلی نامه می نوشتم. مکاتبه یکی از دغدغه هام بود. چه کیفی داره نامه دادن و نامه گرفتن.نه؟

  2. soie چنین گفته است :

    ای داد بیداد..ببینم.. دیدی چه جوری دست آدم می پره وقتی بعد از یه مدتی میاد بنویسه..
    مرسی باز می نویسی اینجا.

  3. کشور دلواپسی چنین گفته است :

    خوش به حال کسی که نامه ای می گیره اون هم با دست خط با کاغذ …. با ای میل نمی شه … انگار زمان رو متوقف کنی و اونو بفرستی برای کسی …

  4. ن. چنین گفته است :

    به ایران بودن و نبودن نیست انگار … نامه ها کلا رفته اند در بایگانی …

    پ.ن: کلا …بعد از بی خبری ..خوبی؟!

  5. contarecorder چنین گفته است :

نظر دهید