افسانههای کیهانی
روزبه و الناز که کتابخانهٔ محشری از ادبیات علمی-تخیّلی و فانتزی دارند، یک مجموعه کتاب ع.ت. به من معرفی کردهاند که نوشتهٔ اورسون اسکات کارد است. نام این مجموعه «The Ender Saga» («افسانهٔ اِندِر») است. از چهار کتاب این مجموعه، اولی را ۱۵ سپتامبر تمام کردم و دومی را ۳ اکتبر. به لطف دوستان پیشگفته، پس از صرف شامی شاهانه در یک رستوران هندی که با هم کشف کردیماش، روز ۴ اکتبر خواندن جلد سوم این مجموعه را شروع کردهام که کماکان ادامه دارد. بعد از این اتمام این مجموعه، نوبت مجموعهٔ «Shadow» («سایه») میرسد که آن هم چهار کتاب است که فکر کنم جلد آخرش را بچهها ندارند هنوز. کتابهای تازهای از مجموعهٔ «افسانهٔ اندر» کماکان منتشر میشود؛ دو جلد تازه در سال ۲۰۰۵ بطور برخط منتشر شده و چاپ (یا انتشار برخط؟) دو جلد دیگر هم در پیش است.
روایتی که آقای اسکات کارد آغاز کرده است، واقعاً اجازهٔ نوشتن تمام این کتابهای جدید را میدهد؛ دلیل اول این است که این داستانها تیپ (به معنای دراماتیک) زیاد دارد. این تیپها را میتوان سر فرصت در کتابهایی دیگر به شخصیتهای کاملی بدل نمود؛ دوم اینکه بازهٔ زمانیای که داستان در آن میگذرد، بازهای چهار پنج هزار ساله است و اجازهٔ گشایشهای داستانی عجیب و غریب را میدهد؛ سوم اینکه ایدههای بنیادی این داستان محدود به فناوری نیست و زیستشناسی، کیهانشناسی، فلسفه، و دین را هم در بر میگیرد که این خودش بستری خواهد بود که بتوان بر آن داستانی که در یک خط میتوان شرحاش داد را تبدیل به یک رُمان پیچیده و خواندنی نمود.
خواندن این کتابها ساده نبوده و نیست. بارها مجبور شدم به فرهنگ لغت مراجعه کنم. آقای اسکات کارد، سادهنویس نیست (فکر کنم در مقایسه با آرتور سی. کلارک، سادهنویس نیست. زمانی که ۳۰۰۱:اودیسهٔ نهایی را میخواندم این مشکلات زبانی را نداشتم). در کل، خواندن آثار کارد به کسانی که به ع.ت. کمگو و کمینهگرا عادت کردهاند، توصیه نمیشود. اگر صبور باشید و بتوانید همان کتاب اول را تمام کنید، بقیهاش ساده میشود.
از نظر من یکی از جذابترین شخصیتهای این داستان (اگر بشود نامش را شخصیت گذاشت)، شخصیت «جِین» است؛ یک رایانهٔ کیهانی که در لحظهای از میان امواج نوعی وسیلهٔ ارتباطی بلادرنگ زاده شده است. جین در طول جلد دوم مجموعه تبدیل میشود به نام کوچکی برای هوش جاری در کیهان. ایدهٔ محشری است، نه؟
متأسفم که نمیتوانم خلاصهای از این داستانها را برایتان تعریف کنم؛ من در تعریف داستانها و رعایت ترتیب زمانی اتفاقات آنها بسیار ناشی و گیجام و با پس و پیش تعریف کردن یک بخش از داستان همهٔ لطفاش از بین میرود. پیوندهایی که به صفحات ویکیپدیا در مورد این کتابها دادهام، معمولاً خلاصه داستانهای مطلوبی دارند.