سالها بعد از روزی که موسیقی مُرد…
همیشه فکر کردهام به اینکه هنرمندانی که در جوانی مردهاند اگر مرگ سراغشان نیامده بود، امروز چگونه بودند؟ چه میکردند؟ چگونه آثاری میآفریدند؟ مثلاً آیا هندریکس به آرامش میرسید؟ یا کرت کوبین بلوز مینواخت؟ فردی مرکوری با صدا و خلاقیتش چه میکرد؟ جیم موریسون چه میکرد؟ یا کشتگان روزی که موسیقی مُرد؟
گاردین یک نوشتهٔ کوتاهی منتشر کرده است با عنوان
که در آن کمی از این خیالپردازیهایی - نه چندان بیپایه - در مورد کوبین انجام شده است.
از اینها که بگذریم، این روزها، مرگ ذهنم را به خود مشغول کرده است. خیلی کم در موردش خواندهام و میدانم؛ مثل خیلی چیزهای دیگر. اما این یکی چیزی نیست که بتوانی بیاعتنا باشی به آن. اگر منبع (کتاب، مقاله، یا فیلم) خوبی میشناسید در بخش نظرات بنویسید لطفاً.
۷ اسفند ۱۳۸۵ در ساعت ۱۳:۵۴
سلام!
امروز همین طور بیدلیل یادت افتادم و آمدم به وبلاگت. فکرِ خوبی است که هر کس یکی دو تا اثر اسم ببرد. خودت هم اگر چیزی میشناسی به ما بگو.
من مهمترین اثری که راجع به مرگ یادم میآید «مرگِ ایوان ایلییچ»، داستانِ تولستوی، است. دو تارِ کارِ نه چندان جدی هم یکی ترانهیِ Out of This World از گروهِ The Cure و یکی «خاطراتِ پس از مرگِ براس کوباس» است، که این دومی چندان ربطی هم به مرگ ندارد، فقط از این لحاظ جالب است که بعد از مرگش دارد زندهگیش را تعریف میکند.
۷ اسفند ۱۳۸۵ در ساعت ۱۹:۳۵
این هم بعد یادم افتاد: «هفتاد سنگِ قبر»، یداله رؤیایی
۱۲ اسفند ۱۳۸۵ در ساعت ۱:۲۸
کتاب تبتی مردگان - برگردان:مهران کندری - نشر میترا - ۱۳۷۶
البته شما که خودت بیشتر منبع می شناسی. تو به این با سوادی… شوخی نمی کنم ها.