واگویه‌ها (۱۱)

بنابراین همان‌طور که بعضی از بچه‌ها دفتر خاطرات دارند، من توی اتاق‌خوابم یک پیانو داشتم که همین‌جوری آن را می‌نواختم و سر دیوهایم فریاد می‌کشیدم. فکر می‌کنم اولین باری که در پانزده شانزده سالگی، ترانه‌ای ساختم، همان موقع فهمیدم که راه گریزی پیدا کرده‌ام: از طریق آفریدن چیزی، از طریق اجرای چیزی. از طریق آفرینش می‌توانستم آن تفاوت‌هایی را که در وجودم بود مغتنم بشمارم به جای آن که بابت‌شان عذرخواهی کنم.»

آنتونی مینگلا، در «گفت‌وگو با آنتونی مینگلا: مجموعه‌ای از همهٔ چیزهایی که دوست دارم»، مجلهٔ فیلم، شماره ۳۷۹، صص. ۶۸ و ۶۹.



۳ نظر دربارهٔ «واگویه‌ها (۱۱)» داده شده است.

  1. هادی چنین گفته است :

    اگر آدم‌ها بفهمند که در گفته‌هایی مثل این یکی چه خرد و عمقی و هست،… نمی‌دانم شاید هیچ کاری نکنند!

  2. مون چنین گفته است :

    همیشه به این فکر میکنم که خوش بخت ترین آدم ها کسانی هستند که هنری دارن و قدرت آفرینش چیزی… اون ها بیشتر از آدم های عادی زشتی ها و بدی ها رو می بینن و درک میکنن و مسلمن رنج بیشتری هم می کشند اما اینکه توانایی اینو داشته باشی که از زشتی زیبایی خلق کنی به نظرم هر رنجی و برات قابل تحمل می کنه.. همیشه حسرتشون رو می خورم و البته خدا رو شکر می کنم که هستن اون ها دنیا رو برای ما هم خواستنی تر می کنن .

  3. سهند خانوم چنین گفته است :

    يادم به پستي افتاد كهاز قول آنتونن آرتو نوشته بوديد «هرگز شعری، نوشته‌ای، تابلوی نقاشی و مجسمه‌ای، بنای زیبا و ارزشمندی، اختراعی، کشف بزرگی به وجود نمی‌آید، مگر آن که خالق آن خواسته باشد ساعت‌هایی از دوزخ تحمل‌ناپذیر زندگی رهایی یابد.»

نظر دهید