غریو و قلعه

اول از همه من از همهٔ دوستانی که گاه‌گداری سر می‌زنند اینجا و می‌بینند خبری نیست واقعاً باید معذرت بخواهم. شما که غریبه نیستید؛ آدم گاهی اولویت‌های زندگی‌اش بالا و پایین می‌شوند یا برای مدتی طولانی، دل و دماغ نوشتن ندارد یا اگر هم داشته باشد حرفی برای گفتن نیست یا اگر چیزی دارد برای گفتن، اینقدر این دست و آن دست می‌کند، که به کل فراموش می‌شود آن حرف و حدیث. بگذریم…

رباعی‌ای دیدم از هوشنگ ابتهاج که واقعاً در شرایط کنونی ارزش نقل کردن دارد:

سحرخیزان به سرناها دمیدند        نگهبانان مشعل ها دویدند
غریو از قلـعهٔ ویـرانه برخاسـت        گرفتاران به آزادی رسیدند


۲ نظر دربارهٔ «غریو و قلعه» داده شده است.

  1. امیر مسعود چنین گفته است :

    گرفتاران به آزادی رسیدند …

    خیلی خوشحال شدم دوباره نوشتی، بنویس شروین

  2. sormeh چنین گفته است :

    سرتان سبز

نظر دهید