خوشحال نمیشوند…
کاربری روی یکی از این سایتهای شبکهٔ اجتماعی برای کاربر دیگری پیغامی گذاشته بود به خط زیبای فارگلیسی و به این مضمون [سانسور از من است]:
«۱۰ شهریور نمایشگاه […]آرت…اگر دوست A نیستید خوشحال میشم تشریف بیارید» - از طرف B
توضیح اینکه A و B هر دو هنرمند هستند و رسانههای هنری هر دوشان هم نو و غیرمعمول است. من همیشه در مورد دعواهای زرگری A و B اینور و آنور میشنیدم. البته اینها در معنای واقعی کلمه دعوا نیستند؛ نوعی نقد پیشرو هستند که فقط میتوانند پشت سر شخص و با الفاظ غالباً رکیک انجام شوند. راستش با A رفیقتر بودم و فقط کارهای B را جستهگریخته از طریق وبلاگ گروهش و دیدن اصل کارهایش دنبال میکردم. این پیغام را که دیدم بر من چون روز روشن شد که چون با A رفیق هستم و بدون اهمیت دادن به اینکه چه فکر میکنم یا نظرم چیست، «تشریففرمایی»ام به نمایشگاه جناب B باعث خوشحالی ایشان نخواهد شد.
در کل، همیشه حوصلهام از این کشواکشهای کودکانه سر میرود و نمیفهمم که چرا این جماعت نمیتوانند با مسالمت با هم رفتار کنند و اینطور به جان هم نیافتند. خدا به داد کسی برسد که فردا روز بخواهد تاریخ هنر این دهه را برای آیندگان بنویسد؛ دلم از همین الان برای او میسوزد.
۲۵ شهریور ۱۳۸۶ در ساعت ۲۱:۰۴
آخ گفتید …
۲ مهر ۱۳۸۶ در ساعت ۹:۴۹
هاهاها… یادم میاد از اون بعد از ظهر تابستونی که توی حیاط خونه رفقا چارزانو نشستیم و دلمون واسه همه چیزایی سوخت که زیر بار افه ها و … دارن محو می شن..
miss you