وقتی که خواستِ واقعی قلبیات با نیکخواهی اخلاقی و منطقیات تضاد پیدا میکند، چه میکنی؟
این مطلب در روز
یکشنبه، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ در ساعت ۸:۱۷
و دربارهٔ موضوعات متفرقه، زندگی نوشته شده است.
شما میتوانید هر نظری پیرامون مطلب را توسط RSS 2.0 دنبال کنید.
شما میتوانید نظر بدهید، یا از وبگاه خود دنبالک ارسال کنید.
۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ در ساعت ۸:۵۵
من؟ تا جایی که بتوانم خویشتنداری. میکنم این کار را بکنم.
۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ در ساعت ۸:۵۶
جمله را اصلاح میکنم: فکر میکنم این کار را بکنم.
۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۷ در ساعت ۱:۴۷
من فکر میکنم ندای درون مون رو اگه بشنویم می فهمیم که باید چیکار بکنیم گاهی نیک خواهی اخلاقی و منطقی چیزی به جز چیزهای از پیش تعیین شده نیستند که به خورد ماداده شدند خواست واقعی قلبی اگر ندای قلب ما باشه که ما رو به کاری میخونه به نظرم نباید بهش بی توجه بود به هیچ وجه چون اگه این کارو بکنیم کم کم قلبمون با ما قهر میکنه و دیگه با ما حرف نمیزنه این طوریه که به نظرم آدم های خیلی اخلاق گرا و منطقی دیگه هیچ شیدایی ندارند و من که به شخصه با زندگی بدون شیدایی اصلن موافق نیستم حتی اگه به قیمت این باشه که بعضی اصولم رو زیر پا بذارم . اصلن من فهمیدم که نیک خواهی اخلاقی و منطقی اونقدرهاهم نیک خواهی نیست یعنی در صورت اینکه نیک خواهی اخلاقی ومنطقی ت رو بی خیال شی بدخواهی در کار نخواهد بود . نیک خوا هی و بد خواهی نیست یک چیزی ست که چیزی نیست و نباید اونقدرسختش کرد ..من البته باید اعتراف کنم اصلن خویشتن دار نیستم اما به نظرم خویشتن داری در این مورد پشت کردن به ندای قلب است .
۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۷ در ساعت ۱۶:۴۱
ممنون از پیامها.
چیزی که باید اضافه کنم این است که مسلک دل بیقراری است و سرعت در رسیدن به مطلوب. اما شاید روش منطق و اخلاق نوعی صبر فداکارانه است برای اینکه همه چیز بدون تخریب پیش رود؛ حتّی اگر مراد دل حاصل نشود.
۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۷ در ساعت ۱۳:۴۶
خيلي سخته و بوده كه در چنين شرايطي قرار گرفتم ولي اكثر اوقات نگاه ديگران و تصوري كه نسبت به من خواهند داشت بر خواست قلبي من پيروز شده و ترجيح دادم كه منطقي باشم .شايد پشيمون هم شده باشم !
۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۷ در ساعت ۱۹:۲۳
من اصلاً چیزی را که با اخلاق و منطقم متناقض باشد *نمیخواهم*.
۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۷ در ساعت ۲۰:۰۹
می خوابم
بعدش که از خواب بلند می شم
ماجرا کلی تغییر کرده
۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۷ در ساعت ۱۸:۰۰
راستش بیشتر که فکر کردم فهمیدم که اگر چنین اتفاقی بیفتد یعنی هنوز راه خودت را پیدا نکرده ای…. هیچ گاه برای کسی که قلبش برای چیزی بزرگ می تپد و خواستی ارزشمند برای زندگی اش دارد متناقض نمی نماید و منطق و جوهره ی نیک خواهی او نیز با قلب اش همسوست
البته زندگی پر از پارادوکس و تناقض است ولی می توان به وحدتی درونی رسید و راهی سخت ولی ممکن است
۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۷ در ساعت ۱۱:۰۰
من به ندای قلبم گوش می دم. شاید اصلا نیک خواهی اخلاقی و منطقی ای در کار نباشه. شاید کاری که قلبم ازم می خواد انجام بدم, اخلاقی تر و منطقی تر باشه. شاید هم نباشه اما تجربه می کنم. تجربه های دیگران به درد من نمی خوره. تجربه های دیگران به من گفته که اخلاق اینه, منطق اینه, نیک خواهی اینه! از کجا معلوم درست باشه؟
۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۷ در ساعت ۷:۳۳
بستگی داره چقدر بهم فشار اومده باشه
۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۷ در ساعت ۲۱:۰۶
اینکه لغت نیک خواهی را انتخاب کرده ای برای این سوال یعنی پای زیان دیگری در میان است ؟ اگر پای آسیب به دیگری در میان باشد از خواست قلبی ام _ البته به سختی _ می گذرم . در غیر اینصورت گمان نکنم .
۴ خرداد ۱۳۸۷ در ساعت ۱۷:۱۹
دوستان! از همهٔ شما بینهایت ممنونم که وقت گذاشتید و پرسشم را پاسخ گفتید.