فهرستگونهای برای کودکی بهار…
دلتنگیای عمیق در لحظهٔ برابران بهاری، فکر کردن به «تمام فرداهایی که نخواهد آمد»، خواب دیرگاه، بیدار شدن دیروقت، گشتن به دنبال صداهای درونیای که زمانی هماره به گفتگو با یکدیگر سرگرم بودند و اینک سرگشتهاند و تنها، گم کردن لحظهها، هوای خوب و پاک شبهای ابتدای بهار، دویدنِ افتان و خیزان در روزهای آخرینِ زمستان، کار تا آخرین لحظه، سر و کله زدن با سختافزاری که ای کاش زبان آدمیزاد میفهمید، خداوند جان بکوس را بیامرزاد، ترس، ترس، نگرانی از سقوط، درگیری با آدمها سرِ عقاید، غریبه بودن در میان آنان که آشنایند، بیگانگی، «سیلِ اشک»، چون رَهزَن خوابها، بعد از سالْ تحویل برای اولین بار در همهٔ این سالها، لذت حس کردن آفتابِ کامل پشت پردهٔ اتاق، رویای کِسِلِ لم دادن توی آفتاب و کتاب خواندن، موسیقی خوب، موسیقی افسرده و تلخ، «یک گام دیگر برداری، خواهی مُرد»، ویکیپدیا با تمام تلخیهای عمیق و شیرینیهای کوچکش، ماراتون نشستن پشت کامپیوتر، فصلِ رکورد ۱۱۸ میلیون اساماس در روز، حسِ عدم تعلق، عقب ماندن همیشگی از قافلهٔ طربناک مردم، فصلی که نمیتوان در آن ناامید بود ولی برای امیدوار بودن هم باید به شکلی ناممکن خوشبین باشی، لذت گذر لحظهها، لمس تغییر طبیعت، راه صعب، زیبا، صعب، درد تغییر، پوست انداختن، صدای او، کلمات او، عمیقترین رویداد، نوروز گس، تلخ و شیرین…گس…تلخ…شیرین…گس…نوروزِ یِکّه…یگانه…
پ.ن - بهارتان مبارک.
۸ فروردین ۱۳۸۶ در ساعت ۱۴:۲۹
من حرفی نداشتم
کلمات مرا زدند
…
سال نو مبارک
۲۴ مرداد ۱۳۸۶ در ساعت ۱۵:۴۸
nice
۲۴ اسفند ۱۳۸۷ در ساعت ۱۶:۴۹
[…] حقات است…حالا هِی بهاریهٔ دپرس بنویس! […]