نوری تند و سپس سکوت،
خیابانها مضطربند.
رعد، بُهت عابرین را میشکند.
این مطلب در روز
چهارشنبه، ۹ خرداد ۱۳۸۶ در ساعت ۱۲:۳۵
و دربارهٔ موضوعات زندگی، نوشتن، شعر نوشته شده است.
شما میتوانید هر نظری پیرامون مطلب را توسط RSS 2.0 دنبال کنید.
شما میتوانید نظر بدهید، یا از وبگاه خود دنبالک ارسال کنید.
۱۷ خرداد ۱۳۸۶ در ساعت ۱۹:۰۹
سلام شروين ، چطوري ؟ خوبي پسر ؟
دوباره بچه شدم ، دوباره وبلاگ زدم !
شناختي ديگه ! بابكه شيخ بهاييم ديگه !
۲۳ خرداد ۱۳۸۶ در ساعت ۲۲:۱۲
مضطرب … توصیف جالبی بود .