واگویهها (۱۱)
جمعه, خرداد ۳۱م, ۱۳۸۷بنابراین همانطور که بعضی از بچهها دفتر خاطرات دارند، من توی اتاقخوابم یک پیانو داشتم که همینجوری آن را مینواختم و سر دیوهایم فریاد میکشیدم. فکر میکنم اولین باری که در پانزده شانزده سالگی، ترانهای ساختم، همان موقع فهمیدم که راه گریزی پیدا کردهام: از طریق آفریدن چیزی، از طریق اجرای چیزی. از طریق آفرینش […]