بایگانی ماهانه بهمن, ۱۳۸۶

عمیق…

شنبه, بهمن ۲۷م, ۱۳۸۶

«وقتی از یک فیلسوف قدیمی رُمی پرسیدند که چگونه می‌خواهد بمیرد، او گفت که دوست دارد در حمامِ آبِ گرم رگ‌اش را بزند. فکر کردم که ساده است دراز کشیدن در وان و تماشای سرخی که جهش پشتِ جهش در میان آب شفاف، از مچ‌هایم می‌شِکُفد تا این که زیرِ سطحی زرق‌وبرقی چون گل‌های خشخاش […]

فرودگاه‌ها

پنجشنبه, بهمن ۲۵م, ۱۳۸۶

یکدیگر را در ِآغوش می‌گیریم، خداحافظی می‌کنیم و با چشمانِ اندکی نمناک که خوشی‌ها و ناخوشی‌هایِ مشترک پسِ پشت آن‌ها مرور می‌شوند، دوستان را می‌سپاریم به جریان رود بی‌انتهای زندگی. از پشت شیشه‌ها برایشان دست تکان می‌دهیم تا جایی که چشم‌ها رنگ لباسشان را از میان رنگ‌ها و بزرگی و کوچکی تن‌ها تشخیص می‌دهند و […]

گذرنامهٔ دوم…

یکشنبه, بهمن ۱۴م, ۱۳۸۶

در کتابی که تازگی‌ها پسر سوزان سونتاگ، دیوید رِیف، دربارهٔ کشاکش او با بیماری مرگ‌آورش نوشته، آمده است که وی در رویارویی با سرطان برای اولین بار احساس می‌کرده است که خاص نیست. او سال‌های سال پیش در کتاب بیماری به مثابهٔ استعاره می‌نویسد:

«بیماری، نیمهٔ تاریک زندگی است و شهروندی‌ای دشوارتر. هر که زاده می‌شود […]

از دردی که ایشان بودند…

جمعه, بهمن ۱۲م, ۱۳۸۶

همه از «افرا»ی بیضائی گفته‌اند و کمتر کسی پرسیده است از خودش که این همه تلخی از کجا رخنه کرده است به جان اثر او. تلخی در کارهای او کم نبوده و نیست، اما این تلخی از آنهایی‌ست که یقه‌ات را می‌گیرد و رهایت نمی‌کند. دقیقاً یقهٔ توی تماشاگر را می‌گیرد؛ تو، کنار دستی‌ات، […]