نابکها (۵)
سه شنبه, آبان ۷م, ۱۳۸۷از هزاران کیلومتر دورتر صدایش را پای تلفن گوش میدهم. ده، بیست دقیقهای حرف میزنیم و از حال و احوالم میپرسد و من هم. بعد وقتی میخواهد خداحافظی کند، یادآوری میکند که «ما هنوز با هم یک صحبت طولانی داریم». از آن روز بارها فکر کردهام به این حرفش و هر بار با خودم گفتهام […]