نابکها (۶)
پنجشنبه, آبان ۱۶م, ۱۳۸۷
این یکی برای کسی است که در کمال غیاب، همیشه بوده است. از او آموختهام بسیار و مهربانیاش را نتوانستهام پاسخ دهم جز با دوستی.
جمعهشبی است دلگیر. شهرِ کوچکِ اقماری، یله در غبارِ دشت، مهمانهایش را با شادی بدرقه میکند و خانه میفرستد. مثل اکثر اوقات خودت هستی و خودت. چراغ مطالعه بالای سرت را […]