بایگانی موضوعی "کتاب"

واگویه‌ها (۸)

یکشنبه, خرداد ۲۶م, ۱۳۸۷

تا حالا شده است که وسط خواندن یک کتابی که خیلی باهاش حال کرده‌اید، بی‌هوا این هوس به سرتان بیافتد که بروید و از اول کتاب دوباره شروع کنید؟ یا پیش آمده که وقتی کتابی که خواندنش تجربهٔ بی‌نظیری بوده تمام شود و وقتی دارید کنار می‌گذاریدش فکر کرده باشید که آیا در باقیماندهٔ زندگیتان […]

«چه حرفها!»

شنبه, خرداد ۱۸م, ۱۳۸۷

«لنی وقتی شب به اسکی می‌رفت حال عجیبی پیدا می‌کرد، که بعد دوست نداشت به آن فکر کند. البته او به خدا اعتقادی نداشت، چه حرفها! ولی احساس می‌کرد که به جای خدا کسی یا چیزی هست. کسی یا چیزی که با خدا کاملاً فرق دارد و هنوز به داد کسی نرسیده است. وجود او […]

«فقط یک چیز مرا نجات می‌دهد»

چهارشنبه, خرداد ۱۵م, ۱۳۸۷

امروز صبح که همین‌ها اتفاق افتاد، کتابی را برای خواندن دست گرفتم که تعریفش را شنیده بودم و گویا کمی هم برای کتاب دردسر درست شده بود در دوران وزارت وزیر وزین جدید (یا جدید وزین) ارشاد. کتابی است کوچک با جلدی سرخِ سرخ و خط‌خطی‌های مشکی بالای جلد. نامش «میرا»ست و ترجمهٔ لیلی گلستان. […]

شورجه دربارهٔ ادبیات

چهارشنبه, خرداد ۱۵م, ۱۳۸۷

مجلهٔ فیلم در شمارهٔ ۳۷۸ پرونده‌ای تشکیل داده و از تعدادی از فیلمسازان ایرانی خواسته است که در مورد یک اثر ادبی مهم ایرانی بنویسند و بر همین منوال از تعدادی از نویسندگان ایرانی هم خواسته است که در مورد یک فیلم مهم ایرانی چنین کنند. در میان مطالب سینماگران،‌ مطلبی از جمال شورجه نیز […]

گذرنامهٔ دوم…

یکشنبه, بهمن ۱۴م, ۱۳۸۶

در کتابی که تازگی‌ها پسر سوزان سونتاگ، دیوید رِیف، دربارهٔ کشاکش او با بیماری مرگ‌آورش نوشته، آمده است که وی در رویارویی با سرطان برای اولین بار احساس می‌کرده است که خاص نیست. او سال‌های سال پیش در کتاب بیماری به مثابهٔ استعاره می‌نویسد:

«بیماری، نیمهٔ تاریک زندگی است و شهروندی‌ای دشوارتر. هر که زاده می‌شود […]