بایگانی ماهانه آذر, ۱۳۸۷

واگویه‌ها (۱۹)

سه شنبه, آذر ۵م, ۱۳۸۷

عزیز…من نه کلمه‌ای داشتم و نه صدایی…همین شد که تنها افتخارم شد نشستن در سایهٔ کلماتِ خوب و هجی کردنشان - ناشیانه - برای تو؛ شاید که روخوانی آنچه را دیگران به سرود و کلام، کم‌نظیر و بی‌بدیل گفته‌اند، لالایی‌ای باشد که حداقل، حنجره‌اش از من است… وگرنه برای تو، من از خودم هیچ نداشتم […]

واگویه‌ها (۱۸)

سه شنبه, آذر ۵م, ۱۳۸۷

می‌دانی…شادی‌ات خودبسنده نیست؛ یعنی از آنچه در دنیا، شادیِ واقعی می‌خوانی، سهمی ناچیز برای خودت کنار گذاشته‌ای. واقعیّتش این است که جان می‌دهی برای قدیس شدن یا شهادت و این‌ها…حیف که ایدئولوژی و مکتبی پیدا نشد که به چارچوب من‌درآوردی و جفنگ ذهنی‌ات بخورد وگرنه چیز دندان‌گیری شاید حاصل می‌آمد از سر به دیوار کوفتنت. […]

نابک‌ها (۷): فرشته

چهارشنبه, آبان ۲۲م, ۱۳۸۷

«فرشته‌ای دارم
که بال ندارد.
قلبی دارد که می‌تواند قلبم را ذوب کند.
لبخندی دارد که می‌تواند مُجابم کند به آواز.
[…]
با چشمان خودم دیدم
که می‌تواند فرشته بسازد.
وقتی عشقِ خوب دارید،
باید مراقب باشید
که فرشتگان هِی تکثیر می‌شوند.»
[جک جانسِن، فرشته (متن، ویدئو)]

او با کی؟

شنبه, آبان ۱۸م, ۱۳۸۷

به‌عنوان کسی که از بیرون به قضایا نگاه می‌کند از این که باراک اوباما توانسته است در انتخابات پیروز شود، خوشحالم. اولین چیزی که نتیجهٔ چنین انتخاباتی است چربیدن تمایل به تغییر به نژادپرستی است. این مسئله بر زندگی برخی از اطرافیان و دوستانم که یا اهل آن کشور هستند یا آن‌جا زندگی می‌کنند، می‌تواند […]

نابک‌ها (۶)

پنجشنبه, آبان ۱۶م, ۱۳۸۷

این یکی برای کسی است که در کمال غیاب، همیشه بوده است. از او آموخته‌ام بسیار و مهربانی‌اش را نتوانسته‌ام پاسخ دهم جز با دوستی.
جمعه‌شبی است دلگیر. شهرِ کوچکِ اقماری، یله در غبارِ دشت، مهمان‌هایش را با شادی بدرقه می‌کند و خانه می‌فرستد. مثل اکثر اوقات خودت هستی و خودت. چراغ مطالعه بالای سرت را […]