آیا همیشه حق با مشتری است؟

دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۵

گفته می‌شود که در ینگهٔ دنیا، همیشه حق با مشتری است و بنگاه‌های تجاری برای قاپیدن مشتری از یکدیگر سر و دست می‌شکنند و بازار بس رقابتی است. اما آیا همیشه حق با مشتری است و همیشه شرکت‌ها و بنگاههای تجاری در رقابت با یکدیگر کیفیت خدمات و محصولاتشان را افزایش خواهند داد، در عین حالی که سعی در کم کردن قیمت دارند؟ این سؤال دو جواب می‌تواند داشته باشد؛ یک جواب کوتاه و یک جواب مفصّل. جواب کوتاه آن این است که «بله، همیشه حق با مشتری است». امّا می‌ماند جواب مفصّل.
نظام سرمایه‌داری که ایدهٔ بازار و تجارت جزو ایده‌های بنیادین آن است همیشه احترام بی‌حد و حصر به خواست مشتریان بازارهایش را وعده داده است و همیشه از رقابتی بودن تجارت استقبال کرده است. امّا آیا این مسائل همیشگی خواهند بود؟ آیا احترام به مشتری واقعی است؟
۱- بازار یک محصول تولیدی را در نظر بگیرید که چند بنگاه اقتصادی متفاوت در آن فعالیت می‌کنند؛ کیفیت محصول تولیدی هر یک متفاوت است، سابقهٔ کاری آنها و گستردگی ساز و کار تجاری‌شان متفاوت است و در نتیجه قدرت‌شان در بازار متفاوت است. حال فرض کنید که یکی از رقبا آنقدر قوی می‌شود که می‌تواند رقبای دیگر را تصاحب کند یا منابع اولیهٔ مورد نیاز برای تولید محصول را یک جا بخرد و از آن خود کند که در نتیجهٔ این عمل رقبا خواهی نخواهی از عرصهٔ رقابت حذف می‌شوند. پس راه برای انحصار باز می‌شود. با اینکه در کشوری مثل امریکا، قوانینی مانند قوانین «ضد انحصار چند جانبه» (antitrust) وجود دارد ولی بارزترین نمونه‌های انحصار بازار هم در همین کشور دیده می‌شود. از بزرگترین پرونده‌های ضد انحصار که در آنها دولت شرکتی را به دادگاه کشیده است می‌توان به پروندهٔ مایکروسافت یا پروندهٔ خرید «پیپل‌سافت» وسط «شرکت اراکل» اشاره کرد. بنابراین رقابتی بودن بازار که احترام به مشتری را بیش از پیش برای بنگاههای اقتصادی مهم می‌کند، می‌تواند با تصاحب رقبا توسط یک بازیگر عمده، از بین خواهد رفت.
۲- یکی از مهمترین راههای نگهداشتن مشتری، «گیر انداختن» اوست؛ حال از طریق ایجاد یک خرده‌فرهنگ شبه‌آیینی (شرکت کامپیوتر اپل، آلتریا یا فیلیپ موریس سابق در مورد سیگار مارلبورو)، تغییر عادات مصرف‌کننده هماهنگ با محصولات، محصولات سفارشی‌شدهٔ هدفمند (کوکاکولا و پپسی) و… . این مسئله بخصوص در زمینهٔ نرم‌افزارهای عمومی، سیستم‌های عامل، و وسائل الکترونیکی مطرح است. با استفاده از این روش مشتری به شکلی به محصول شرکتی خاص نیازمند است و استفاده از محصولی همسان که تولید شرکت دیگری باشد، برای او هزینه‌های تغییر و تعویض را در بر خواهد داشت. شاید بتوان سیستم عامل ویندوز را بزرگترین مورد تاریخی محبوس شدن ناخواستهٔ کاربران توسط سیاست‌های انحصارطلبانهٔ تولیدکننده دانست.
این دو مورد تنها بخشی از ایده‌هایی است که می‌توان بر علیه نظریهٔ «همیشه حق با مشتری است» آورد. این یادداشت در اصل خلاصهٔ بخشی از گپ و گفت من و دوستم، یاشار دستپاک، در یک روز سرد در حین پیاده‌روی از میدان تجریش تا میدان ونک، بود.

«ترس» اثرِ کارور

پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۵

چند وقت پیش به درخواست یکی از دست‌اندرکاران یکی از مجلات دانشجویی دانشگاهمان مطلب کوتاهی نوشتم در مورد «ریموند کارور»؛ یکی دو پاراگراف خلاصه در مورد زندگی و آثارش. دنبالهٔ آن مطلب چهار تا از اشعار او را که قبلاً به فارسی ترجمه کرده بودم، آوردم. داشتم فکر می‌کردم که بد نیست آن‌ مطلب را اینجا بگذارم که شما هم بخوانید.
یکی از این اشعار شعری است به اسم «ترس» (Fear) که ترجمه‌اش در زیر می‌آید :

ترس

«ترس از دیدن ماشینِ پلیس که تو حیاطِ جلویی می‌ایسته،
ترس از چرت زدن در شب،
ترس از بی‌خوابی،
ترس از زنده‌شدن گذشته،
ترس از دَر رفتن حال و لحظه،
ترس از زنگ تلفن توی سکوت مرده‌ٔ شب،
ترس از گردباد و رعد و برق،
ترس از مستخدم زنی که روی گونه‌ش لکه‌ای داره،
ترس از سگهایی که به من گفته شده بود گاز نمی‌گیرن،
ترس از اضطراب!
ترس از شناسایی جسد یه دوستِ مرده،
ترس از بی‌پول شدن،
ترس از خیلی پول داشتن، با اینکه مردم اینو باور نمی‌کنن،
ترس از گزارش‌های روانپزشکی،
ترس از دیرکردن و ترس از رسیدن قبل از همه.
ترس از دیدن دستخط بچه‌هام روی پاکت‌ها.
ترس از اینکه اونا قبل از من بمیرن و احساس گناه کنم.
ترس از اجبار به زندگی کردن با مادرم در دوران پیری‌اش، وقتی خودم هم پیر شدم.
ترس از پریشونی.
ترس از اینکه امروز با یه یادداشت تلخ تموم شه.
ترس از بیدارشدن و فهمیدن‌ِ اینکه تو رفتی.
ترس از عاشق نبودن و ترس از عاشق نبودن به اندازهٔ کافی.
ترس از اینکه چیزی که دوست دارم، برای اونایی که دوست دارم، کُشنده از آب دربیاد.
ترس از مرگ.
ترس از عُمر طولانی.
ترس از مرگ.

این رو گفتم.»

پروندهٔ پی‌دی‌اف مطلب اینجاست. متن شعرها به زبان اصلی هم در وب‌گاه «آمریکن پوئمز» در دسترس است.

به‌روزرسانی شبانه

پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۸۵

الان که این یادداشت را می‌نویسم بر خلاف خیلی شب‌های دیگر، دیروقت نیست، امّا تنها یک جور حس بی‌حوصلگی خاص باعث شده که بر خواب غلبه و وبلاگ‌های دوستان و غریبه‌ها را زیر و رو کنم. دیشب تا نیمه‌شب مشغول به‌روزرسانی نرم‌افزار در سایت مشتری بودیم. امروز هم تا حدود ساعت ۲۰ آنجا بودم. بر خلاف انتظار، اوضاع بر وفق مراد پیشرفت و هیچ اتفاق وحشتناکی نیافتاد (که اگر می‌افتاد باید نرم‌افزار تا صبح فردای آن روز - یعنی امروز صبح - راه می‌افتاد، حتی اگر مجبور می‌شدیم تا خود صبح کار کنیم).
اوضاع کاری بد نیست. باگ‌زیلایی که راه‌اندازی کرده‌ایم، تقریباً از آب و گل در آمده است و اکثر بچه‌های برنامه‌نویس هم بطور جدی شروع کرده‌اند به پایش و رسیدگی به باگ‌هایی که ممکن است مربوط به خودشان باشد. همچنین، در بخش کنترل کیفیت و پشتیبانی - که بخشی است که من آنجا کار می‌کنم - روی اسکریپت‌هایی برای نرم‌افزار TestComplete کار می‌کنیم. این نرم‌افزار یک سکوی آزمون نرم‌افزار است و با استفاده از آن می‌توان سناریوهای مختلفی را برای اجرای آزمون‌های متفاوت بر روی نرم‌افزارها بصورت اسکریپت‌هایی نوشت.
خلاصه اینکه تا زمانی که انجام وظایف روزمره با چالش‌های آموزنده‌ای همراه باشد، خلاقیت و عمیق شدن بخواهد، و جوانب تکرارشونده‌اش بر نکات تازه‌اش نچربد،‌ اوضاع خوب خواهد ماند. ولی در هر صورت با مُدیرم در مورد مرخصی‌ای چند روزه صحبت کرده‌ام و تصمیم دارم سری به اصفهان بزنم. تا ببینیم چه می‌شود…

چرا یوتو [برای من] مهم است؟

جمعه ۲۶ آبان ۱۳۸۵

وقتی با کسانی که سلیقهٔ موسیقایی خاص (در برابر عام) دارند در مورد گروهها، ترانه‌ها، و آلبوم‌های محبوب به گفتگو می‌نشینیم، معمولاً از اینکه من یوتو را دوست دارم ابراز تعجب می‌کنند. یوتو شاید مشهورترین گروه راک دنیا باشد و شاید موسیقی‌اش عامه‌پسندتر از آن باشد که مورد توجه اشخاص دارای سلیقه‌های خاص قرار گیرد، ولی هر چه که باشد ویژگی‌هایی در بعضی از ترانه‌های یوتو هست که مرا خیلی خیلی جذب می‌کند. یکی از این ویژگی‌ها، شور خوانندهٔ گروه، بونو، در نوشتن متن ترانه‌ها و خواندن آنهاست. متن ترانه‌هایی که او می‌نویسد در بعضی موارد بسیار معنوی‌اند و در بسیار موارد دیگر خیلی انسانی.

بونو - که خودش را از نظر احساس مسوولیت اجتماعی در مورد اوضاع دنیا، آدم بسیار مثبتی می‌دانم، - در خواندن ترانه‌ها چنان شوری به خرج می‌دهد که ایمان او به کلمه‌هایی که نوشته است بر شنونده آشکار می‌شود.

به هر حال کم نبوده زمان‌هایی که از این موسیقی لذت برده‌ام و این لذت را نه فقط از کیفیت موسیقایی کار یوتو، بلکه از شور و ایمانی می‌دانم که در اجرای بونو و دیگر اعضای گروه هست. شاید در آینده در مورد یوتو و آهنگ‌هایش بیشتر نوشتم (این هم رفت در همان فهرست بی‌انتها از چیزهایی که می‌خواهم درباره‌اش بنویسم).

از میان ترانه‌های یوتو این‌ها در نظر من مهم هستند :

به هر حال، فهرستی از ترانه‌های یوتو که بیش از بقیه آنها را گوش می‌دهم را هم در یک پروندهٔ پی‌دی‌اف می‌آورم، شاید دوست داشتید گوش کنید.

پی‌نوشت : بعد از اولین نظری که بر این یادداشت نوشته شد، تصمیم گرفتم که عبارت داخل کروشه‌ها را به عنوانِ یادداشت اضافه کنم.

در میان کتاب‌ها

شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۵

تازگی‌ها حال و حوصله‌ام برای خواندن برگشته و در وقت آزادم - که اکنون بیشتر شب‌هاست - کتاب می‌خوانم. خواندن روزنامه را که به‌کل ترک کرده‌ام. ترجیح می‌دهم خبرها را بطور انتخابی روی اینترنت بخوانم تا آمیخته به پروپاگاندای روزنامه‌ای! بگذریم…کتاب‌ها رفقای باوفاتری هستند.
بنابراین چند یادداشت بعدی در مورد کتاب و کتاب خواندن خواهد بود. می‌توانید عناوین کتاب‌های جدیدی که می‌خوانم، فیلم‌های تازه‌ای که می‌بینم و موسیقی‌هایی که گوش می‌کنم را در صفحهٔ من در وب‌گاه All Consuming پیگیری کنید (و حتی پیشنهاد بدهید که چه بخوانم/ببینم/گوش دهم).