بایگانی موضوعی "زندگی"

از دردی که ایشان بودند…

جمعه, بهمن ۱۲م, ۱۳۸۶

همه از «افرا»ی بیضائی گفته‌اند و کمتر کسی پرسیده است از خودش که این همه تلخی از کجا رخنه کرده است به جان اثر او. تلخی در کارهای او کم نبوده و نیست، اما این تلخی از آنهایی‌ست که یقه‌ات را می‌گیرد و رهایت نمی‌کند. دقیقاً یقهٔ توی تماشاگر را می‌گیرد؛ تو، کنار دستی‌ات، […]

شامگاه کتاب‌ها؟

چهارشنبه, آذر ۲۸م, ۱۳۸۶

امشب مقاله‌ای بسیار خوب در وب‌گاه نیویورکر در مورد نزول سطح کتابخوانی مردم خواندم. ممکن است همین حالا با خود بگویید «ای بابا، این رادیو و تلویزیون و روزنامه‌های خودمان کم هستند که هر دقیقه با جیغ و داد و موسیقی گوپس‌گوپس ملت را به کتاب خواندن دعوت می‌کنند، حالا برویم و متن چند صفحه‌ای […]

۱۱۳ تا ۳۰۰: یادآوری

پنجشنبه, آذر ۸م, ۱۳۸۶

۱۱۳
باز پیاده از ابتدای آن خیابان سرازیر می‌گذرم؛ همانی که در کافه‌-رستورانی در ابتدایش اولین بار دیدمت. سبز است و تنها سقفی از سبزی چنارها می‌بینم. خیابان گویی گذرگاهی است خیال‌انگیز و رویایی که از داستان‌های تالکین به میانهٔ شهر پرآشوب پریده است. می‌اندیشم که چنارها دوستانم هستند؛ یعنی دوستانمان؛ دوست‌های من و تو که […]

اتاق انتظار

جمعه, مهر ۲۷م, ۱۳۸۶

سالن بزرگی‌ست در گوشه‌ای از بخش اورژانس. هیچ در یا عنصر جداکنندهٔ دیگری آن را از بقیهٔ بخش جدا نمی‌کند. آنچه بیش از هر چیز به چشم می‌آید ماهیّت موقّت این مکان است؛ موقت برای مرگ، موقت برای زندگی. همهٔ بخش‌های اورژانس و احتمالاً همهٔ اتاق‌های این بیمارستان تابلوهایی دارند که به دو زبان انگلیسی […]

سخت‌ترین‌ها…

دوشنبه, خرداد ۲۸م, ۱۳۸۶

سخت‌ترین چیزها همانهایی است که آدم‌ها سرسری بر زبان و قلم می‌رانندشان.
*
نشانه‌ها یک به یک حذف می‌شوند و مفهومِ فاصله، چون غبار، بر افق‌های ذهن و خاطره می‌نشیند. شمردنِ روزها چیزی را حل نمی‌کند، می‌دانم. هر روز صبحْ نوشتن رقمی تازه در تقویم تنها مراسمی است برای فراموش نکردن رویدادی که اهمیّت داشته است. چه […]