واگویه‌ها (۳)

دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷

به این فکر می‌کنم که چه بوده و هست که بهترین‌های نسل مرا زیر آسمان‌های جهان در چهارگوشهٔ کُرهٔ خاک پراکند و می‌پراکند؟ عطش شناختن بود یا هوس آسودگی؟ هوش یا بی‌ریشگی؟ درد خانگی یا سودای هویّت بی‌مرز و زندگی بی‌درد؟ این‌ها و چون این‌ها را از خود می‌پرسم که این روزها تیغ دلتنگی رفتگان، شمارش معکوس روزهای خوش با آن‌ها که قرار است بروند، و لرزش‌های ذهن و دل کسی که پا در چنین راهی می‌گذارد، بیش از پیش به استخوان نزدیک شده است.

واگویه‌ها (۲)

شنبه ۴ خرداد ۱۳۸۷

«می‌دانید که مشکل جهانِ بدون خدا چیست؟ این است که بر عهده‌ی خودتان هستید. مسوول کسی غیر از خودتان نیستید. و وقتی به آینده فکر می‌کنید، چاره‌ای ندارید که چنین نتیجه‌گیری کنید که سرنوشت نهایی‌تان فقط نابودی است. اینگونه است که اهمیّت دادن به چیزها، حتّی خودتان، سخت می‌شود. تسلیم شدن به سرگرمی به گناه بسیار ساده است. با خود خواهید اندیشید که می‌دانم که نباید این کار را بکنم، امّا…گور پدرش!»
— [نیل مک‌کورمیک، I was Bono’s Doppelgänger]

واگویه‌ها (۱)

شنبه ۴ خرداد ۱۳۸۷

خیسِ عرق پشت داده‌ام به دیوار زبر راهروی تاریک و گوش خوابانده‌ام به صدای حرکت و ایستادن آسانسور. بی‌حرکت، لرزه‌های ریز دیوار پشت سرم را با تکانه‌های موتور آسانسور احساس می‌کنم. در سکوت، همهٔ ذهن را به حواس حیوانی سپرده‌ام که اگر لحظه‌ای بی‌کار بماند و به حال خودش باشد، موج‌هایی از احساسات متضاد به شکلی نمایی یکدیگر را تولید و بازتولید خواهند کرد.

در سکوت، همانجا می‌ایستم و ظالمانه و با تمام وجود، خود را سرزنش می‌کنم…

پرسش

یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۷
وقتی که خواستِ واقعی قلبی‌ات با نیک‌خواهی اخلاقی و منطقی‌ات تضاد پیدا می‌کند، چه می‌کنی؟

اکس‌کی‌سی‌دی (۴): غلط‌های ترجمه‌ای

چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷

اوه، فکر کنم این کلمه به معنای روغن نباتی باشه

[این اثر ترجمه‌ای است از یکی از کاریکاتورهای xkcd و تحت مجوز کریتیو کامانز از نوع Attribution-NonCommercial نسخهٔ ۲.۵ منتشر می‌شود.]