از بایگانی‌ها (۳) و وبلاگ‌های تازه

پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۶

هایکوی شهری (۴)

یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۶

آنگاه که خط آسمان
از پنجره پیدا نبود،
وقت رفتن است.

در استخوان‌ها

چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۶

علی‌اصغر حداد تازگی‌ها کتابی از داستان‌های کوتاه کافکا را ترجمه کرده است. به همین بهانه روزنامهٔ «اعتماد ملّی» با این مترجم مصاحبه‌ای (PDF) در مورد کافکا و جهان داستانی‌اش انجام داده است که به خواندنش می‌ارزد. حداد در بخشی از این مصاحبه چند جمله‌ای از کافکا در مورد «پندار»هایش را نقل می‌کند :

«مدام می‌کوشم چیزی بیان‌نشدنی را بیان کنم، چیزی توضیح‌ناپذیر را توضیح بدهم، از چیزی بگویم که در استخوان‌ها دارم، چیزی که فقط در استخوان‌ها تجربه‌پذیر است. چه بسا این چیز در اصل همان ترسی است که گاهی درباره‌اش گفت‌وگو شد، ولی ترسی تسری‌یافته به همه چیز، ترس از بزرگ‌ترین و کوچک‌ترین، ترس، ترسی شدید از به‌زبان‌آوردن یک حرف. البته شاید این ترس فقط ترس نیست، شاید در ضمنْ اشتیاقِ چیزی است فراتر از هر چه که موجب ترس می‌شود.»

پ.ن- اگر به وب‌گاه روزنامهٔ « اعتماد ملّی» می‌روید نگاهی هم به این صفحه (PDF) بیاندازید؛ مصاحبه‌ای است با جمال میرصادقی در مورد وضعیّت کنونی کتاب در ایران و یادداشت کوتاهی است از عبدالحسین فرزاد در مورد نمایشگاه کتاب.

هایکوی شهری (۳)

یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۶

در باران ایستاده،
در حیاط بیمارستان،
آنجا که ارواح بال می‌گشایند.

هایکوی شهری (۲)

پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۶

در ترافیک می‌اندیشند
آدم‌های‌ زمانهٔ سرعت؛
مانِشِ محض.