بایگانی موضوعی "شعر"

۲۱ سال…

شنبه, تیر ۲۳م, ۱۳۸۶

«بر موجْ زاده شدم،
و باری
این خودْ آغازی بود بر پایان من؛
که پدرانِ موج‌آفرین‌ام،
- چون خدایان دروغینِ اُلمپ –
هرگز تصوّری از سرکوفتن نومیدانهٔ موج،
به تنِ سختِ صخره‌های مرجانی
نداشته‌اند.»
* یادداشت اینکه قطعه‌ای است بس قدیمی از شعری چهارقطعه‌ای که سه قطعهٔ دیگرش را امروز دیگر نمی‌پسندم. حتّی همین قطعه هم بیش از حد شاملویی است و حال […]

هایکوی شهری (۵)

چهارشنبه, خرداد ۹م, ۱۳۸۶

نوری تند و سپس سکوت،
خیابان‌ها مضطربند.
رعد، بُهت عابرین را می‌شکند.

هایکوی شهری (۴)

یکشنبه, اردیبهشت ۲۳م, ۱۳۸۶

آنگاه که خط آسمان
از پنجره پیدا نبود،
وقت رفتن است.

هایکوی شهری (۳)

یکشنبه, فروردین ۲۶م, ۱۳۸۶

در باران ایستاده،
در حیاط بیمارستان،
آنجا که ارواح بال می‌گشایند.

هایکوی شهری (۲)

پنجشنبه, فروردین ۲۳م, ۱۳۸۶

در ترافیک می‌اندیشند
آدم‌های‌ زمانهٔ سرعت؛
مانِشِ محض.